ابله. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). در قزوین و آذربایجان امروز کلمه دنگل متداول است و آن را به معنی لاابالی و لاقید و بی اعتنا به امور استعمال کنند. (یادداشت مؤلف). ابله و نادان و احمق. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج). ابله و بی اندام. (لغت فرس اسدی). مردم ابله و نادان و احمق، و از اینجاست انگل که به معنی مزاحم و سرخر باشد. (لغت محلی شوشتر) : گر دنگل آمد این پسرت تا کی بربندیش به آخرهر مهتر. ابوالعباس (از لغت فرس اسدی). محتمل است در این شعر ’گر دنگل’ مرکب از گر + دنگل نباشد بلکه یک کلمه باشد چنانکه امروزه کرتنکل و کرتنکلا، بمعنی بی اندام و گول متداول است. (یادداشت دهخدا) ، بی اندام. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (برهان) ، دیوث. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناشناس. (ناظم الاطباء)
ابله. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). در قزوین و آذربایجان امروز کلمه دَنگُل متداول است و آن را به معنی لاابالی و لاقید و بی اعتنا به امور استعمال کنند. (یادداشت مؤلف). ابله و نادان و احمق. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج). ابله و بی اندام. (لغت فرس اسدی). مردم ابله و نادان و احمق، و از اینجاست انگل که به معنی مزاحم و سرخر باشد. (لغت محلی شوشتر) : گر دنگل آمد این پسرت تا کی بربندیش به آخرهر مهتر. ابوالعباس (از لغت فرس اسدی). محتمل است در این شعر ’گر دنگل’ مرکب از گر + دنگل نباشد بلکه یک کلمه باشد چنانکه امروزه کرتنکل و کرتنکلا، بمعنی بی اندام و گول متداول است. (یادداشت دهخدا) ، بی اندام. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (برهان) ، دیوث. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناشناس. (ناظم الاطباء)
آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ. رجوع به گلفهشنگ شود
آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ. رجوع به گلفهشنگ شود
معشوق. سرخ بت. میگویند در کوه بامیان دو صورت است از عجایب صنایع روزگار، شصت ذرع طول و شانزده ذرع عرض و درون تمام آنها مجوف است چنانکه تا سرانگشتان و گویند یعوق و یغوث بعربی نام آنهاست، یکی از بت هانرخنگ بت و دیگری ماده سرخ بت. (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) : و اندر وی دو بت سنگین است یکی را سرخ بت و یکی را خنگ بت. (حدود العالم). گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد تو سرخ بتی از می بنگار بصبح اندر. خاقانی. در کف از جام خنگ بت بنگر بر رخ از ماده سرخ بت بنگار. خاقانی. مردم نادان اگر حاکم داناستی شحنۀ یونان بدی خنگ بت بامیان. سیف اسفرنگی
معشوق. سرخ بت. میگویند در کوه بامیان دو صورت است از عجایب صنایع روزگار، شصت ذرع طول و شانزده ذرع عرض و درون تمام آنها مجوف است چنانکه تا سرانگشتان و گویند یعوق و یغوث بعربی نام آنهاست، یکی از بت هانرخنگ بت و دیگری ماده سرخ بت. (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) : و اندر وی دو بت سنگین است یکی را سرخ بت و یکی را خنگ بت. (حدود العالم). گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد تو سرخ بتی از می بنگار بصبح اندر. خاقانی. در کف از جام خنگ بت بنگر بر رخ از ماده سرخ بت بنگار. خاقانی. مردم نادان اگر حاکم داناستی شحنۀ یونان بدی خنگ بت بامیان. سیف اسفرنگی